اولین خرید نانا
دخترک قشنگم دیشب با بابایی خاله ها رفتیم مجموعه مهنور وقتی رسیدیم دم در تو که یادت بود قبلا اومدی دوچرخه سواری دویدی طرفش و جیق زد یبریم سوار شیم و بعد کلی دوچرخه بازی و رفت روی سرسره بادی و فیلم بازی که وای من می ترسم، هوس پیتزا کردی و ما رو کشوندی بیرون و بعد وقتی نشستی توی ماشین خوابت برد اما صبح امروز از وقتی از خواب بیدار شدی گفتی : فلوگ رفت ، مریم رفت و حالا ما بریمم بستنی بخریم و بعد از تموم شدن کار بابایی رفتیم بانک و اونجا شما نیکوکار شده بودی و می خواستی تو صندوق صدقات پول بریزی و البته با ذوق کلی از پول های من تریختی تو صندوق و همه تو بانک وایستاده بودند به کارات می خندیدند، بعد شروع کردی به تکرار جمله های من : مامان بشین تو...
نویسنده :
مامانی
18:18